فراتر از زندگی...!

یک امروز، ارزشِ دو فردا را دارد...

فراتر از زندگی...!

یک امروز، ارزشِ دو فردا را دارد...

تلنگر

امروز از اون روزایه گند بود.

بعد از کلی استرس امتحان رو دادیم.

از وقتی که اومدم خونه مثل یه سیب زمینی نشتم پایه سیستم یا چت میکنم یا بازی یا هم تو اون شبکه ی اجتماعیه اسمشو نیار می چرخم.

دیگه خسته شدم و گفتم یکم کار فرهنگی کنم و یک کتابی هم ورق بزنم.

وقتی این حکایت رو خوندم تصمیم گرفتم بذارمش تو وبلاگ که اگه کسی اشتباهی از تو وبلاگ ما رد شد یه تلنگری بهش زده باشم. (تا چراغه راهش بشه)

خوب برو ادامه مطلب تلنگر رو بخور دیگه.


ادامه مطلب ...

دلم گرفته

چند روزیه عجیب دلم گرفته.

حاله هیچ کس و هیچ چیزو ندارم.

همدمم شده هدفونم و آهنگام.

گاهی دوس دارم حرفی بزنم یا داد بزنم ولی چه سود؟

یاده اون شعر شاملو افتادم که قسمتیشو تو ادامه نوشتمش.

خسته ام خسته می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ادامه مطلب ...

بوسه *-:

در دو چشمش گناه می خندید           بر رخـش نور مـاه می خـنـدید

بر گــــذر گـاه آن لبـان خـــموش           شعله ای بی پناه می خنـدید

شـرمـناک و پــر از نـیازی گنـگ            با نگاهی که رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه کردم و گفت:        باید از عشق حاصلی برداشت

سایه ای روی سایه ای خم شد          در نهنگاه راز پرور شب

نفـسی روی گــونـه ای لـغزیــد            بوسه ای شعله زد میان دو لب

"فروغ فرخزاد"