کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری
سوارانی که در راهند میگویند می باری
تو را چون لحظه های آفتابی دوستت دارم
مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری
زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند
و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری
هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری....
مرسی فرید جون عالی بود خدا کنه دیگه بعد انتخابات سرعته اینترنتم خوب شه بتونم بیام بیشتر فعالیت کنم.
قربونت رضا جون
واقعا عجیبه که چرا سرعت پایین نیومده!!!!!!!!
سلام
اولین نفر خارجی تون بودم دیگه نه؟؟؟
شعر قشنگی بود...
با اجازه لینک شدید...
سلام
آره شما بودی
خواهش میکنم
مرسی که اومدین...
الان منم لینکتون میکنم
سلام
اولین نفر خارجی تون بودم دیگه نه؟؟؟
شعر قشنگی بود...
با اجازه لینک شدید...