پرنده گفت:« چه بویی، چه آفتابی، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت.»
پرنده از لب ایوان پرید،مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخولند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم ها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های ابی را
دیوانه وار تجربه میکرد
پرنده، آه، فقط یک پرنده بود
*فروغ فرخزاد*
امروز از اون روزایه گند بود.
بعد از کلی استرس امتحان رو دادیم.
از وقتی که اومدم خونه مثل یه سیب زمینی نشتم پایه سیستم یا چت میکنم یا بازی یا هم تو اون شبکه ی اجتماعیه اسمشو نیار می چرخم.
دیگه خسته شدم و گفتم یکم کار فرهنگی کنم و یک کتابی هم ورق بزنم.
وقتی این حکایت رو خوندم تصمیم گرفتم بذارمش تو وبلاگ که اگه کسی اشتباهی از تو وبلاگ ما رد شد یه تلنگری بهش زده باشم. (تا چراغه راهش بشه)
خوب برو ادامه مطلب تلنگر رو بخور دیگه.
چند روزیه عجیب دلم گرفته.
حاله هیچ کس و هیچ چیزو ندارم.
همدمم شده هدفونم و آهنگام.
گاهی دوس دارم حرفی بزنم یا داد بزنم ولی چه سود؟
یاده اون شعر شاملو افتادم که قسمتیشو تو ادامه نوشتمش.
خسته ام خسته می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب ...کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری
در هر آن چه کوچک است و خرد حقیر نیز جای گرفته ای
خدایا!
تو کیستی که این جهان بزرگ در جام تنت حیران است؟
دلم می خواهد آن قدر تو را فریاد زنم تا آشتی با مهربانی ات
را در درون خود احساس کنم
قاب پنجره و عادت پروانه و رسم زندگی
حسرت دیدار وغریب بی تاب و حرمت دیوانگی
دل تنگ و صبر بی باک و التماس دعا
من کنار تو ولحظه دیدار واستجابت دعا
بگذار یک بار دیگر در قلب تو بدنیا بیایم
بگذار یک بار دیگر پا برهنه در آسمان راه بروم
این هوای دم کرده را کنار بزنم!
دستی به صدای خسته ام بکش
خدایا
اگر می توانستم یک بار دیگر دنیا بیایم.....
اگر می توانستم گذشته ها را جبران کنم
اگر می توانستم.........
الهی !
محتاجتم دست منو دامان تو
من بنده حقیر را از درگاهت باز نگردان
خدایا بپذیر مرا
در دو چشمش گناه می خندید بر رخـش نور مـاه می خـنـدید
بر گــــذر گـاه آن لبـان خـــموش شعله ای بی پناه می خنـدید
شـرمـناک و پــر از نـیازی گنـگ با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت: باید از عشق حاصلی برداشت
سایه ای روی سایه ای خم شد در نهنگاه راز پرور شب
نفـسی روی گــونـه ای لـغزیــد بوسه ای شعله زد میان دو لب
"فروغ فرخزاد"
· عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه.
· عشق یعنی ... همون سلام اول.
· عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.
· عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.
· عشق یعنی ... انفجار احساسات.
· عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری.
· عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.
· عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.
· عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم
· عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان
· عشق یعنی ... مایه قوت قلب
· عشق یعنی ... شادی و نشاط
· عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیا
· عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.
· عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.
· عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه.
· عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته.
عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره.
· عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها.
· عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم.
· عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها.
· عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.
· عشق یعنی ... در موفقیت هم شریک بودن.
· عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری
تا خوابت ببره.
· عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.
· عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا
· عشق یعنی ... برای تولدش درست همون چیزی رو که دوست داره
بهش هدیه بدی.
· عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه
گنج نگهش داره.
· عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم
خوب گوش کنید.
· عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.
· عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.
· عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.
· عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.
· عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.
· عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.
· عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.
· عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.
· عشق یعنی ... وقتی باهاش قرار داری حسابی به خودت برسی.
· عشق یعنی ... مثل توی قصه ها رمانتیک بودن
· عشق یعنی ... براش یه نامهء رمانتیک بفرستی.
· عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.
· عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.
· عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو
خاموش کردن و با هم به گشت و گذار رفتن.
· عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.
· عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها.
· عشق یعنی ... احساس کنی که همهء دور و برت روعشق گرفته.
· عشق یعنی ... چیزی که از کلمات قویتره.
· عشق یعنی ... روی دریای خوشبختی شناور بودن.
· عشق یعنی ... روی هم اسمای قشنگ گذاشتن.
· عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای
روی زمین می کنه..
· عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که
لحظات قشنگ زندگیت رو باهاش شریک بشی.
· عشق یعنی ... وقتی توی دنیا هیچ چیز جز خودتون دو تا اهمیت نداره.
· عشق یعنی ... دو چهره خندون
· عشق یعنی ... یه بازی که تمومی نداره.
· عشق یعنی ... چیزی مثل برنده شدن توی بازی.
· عشق یعنی ... وقتی شب مهتاب برات شعر می خونه.
· عشق یعنی ... احساس کنی پاهات رو زمین بند نیست.